اساس تعريف كانسپت در معماري در چكيده ترين صورت خود :تفكر به زبان فرم وفضا است روش و زبان معماري براي تبادل انديشه با ديگران زبان معماري است .چگونگي شكل گيري انديشه معمار در زبان معماري كانسپت معماري است.
از آنجا كه با توجه به تعريف داده شده از معماري اساس كار معمار خلاقيت هنرمندانه است.كانسپت معماري پر ارزش ترين بخش از كار معماري قلمداد مي شود وملاك اصلي ارزيابي قدرت وضعف معماري امروز در جهان به شمار مي رود.لازم به ذكر است كه لزومي بر پيچيدگي وعمق در كانسپت معماري نيست چه بسا كانسپت هاي ارزشمندي كه بر مبناي ايده هاي خيلي ساده بنا شده اند.
همچنين مي توان گفت:كانسپت ها ايده هايي هستند كه عناصر گوناگوني را در يك جا گردهم مي آورند.در معماري كانسپت مسيري است كه طي آن نيازها ي فيزيكي،شرايط محيطي وباورها بهم مي پيوندند وبه اين ترتيب كانسپت ها بخش مهمي از روند طراحي معماري را شكل مي دهند.
شكل گيري كانسپت پديده اي خود به خودي نيست بلكه نيازمند تلاشي متمركز براي گرد اوري وتركيب مسئل مختلف است.گرداوري اين مسائل كاري هوشمندانه است كاري كه به عقيده ي بسياري از طراحان،معماران ،منتقدان ،نويسندگان وهنرمندان متشكل از 10درصد الهام واستعداد و90درصد پشتكار وسخت كوشي است. شكل دهي كانسپت براي بسياري افراد كاري ناآشنا است. همچنين دانشجويان در اندازه فراگيري ودرك ساير مباحث طراحي در اين مورد با سختي مواجه اند. در زمينه تقويت مهارت كانسپت سازي 3مانع اصلي وجود دارد :
1.اولين مانع مربوط به چگونگي برقراري ارتباط:نكته جالب در اين رابطه اين است كه سخت ترين كار اين نيست كه چگونه كانسپت خود را به ديگران معرفي كنيم بلكه چگونه بايد آن را براي خود تشريح كنيم.به همين خاطر طراحان مي آموزند تا قبل از تشريح ايده هاي خود براي ديگران نوعي ديالوگ به عنوان مترعه در ذهن خود بر قرار سازند.مشكل ديگر برقراري ارتباط گرافيكي است متاسفانه بسياري دانشجويان در ترسيم و طراحي ايده مورد نظر خود اكراه دارند. در معماري هر آنچه كه قرار است ساخته شود مي بايست ابتدا ترسيم گردد.پروسه ترسيم وطراحي بايد در مراحل ابتدايي كار آغاز شود تا طرح پيشنهادي و كانسپت آن بتوانند دائماً نقد واصلاح شوند.
2.دومين مانع مربوط به كمبود تجربه: زمينه دوم مشكلات وموانع هم در واقع توسعه يافته همان قسمت اول است.كانسپت ها شكل هستند.
3.سومين مانع مربوط به برقراري سلسله مراتب: دانشجويان پويا بسيار با اين مسائل دست به گريبان هستند چرا كه به علت كمي تجربه به سختي مي توانند درباره شايستگي كانسپت قضاوتي صحيح داشته باشند.حال اينكه معمار مي تواند قضاوتي با تامل داشته باشد.به طور كلي در ك روابط موجود بين ايده ها وتصورات وكانسپت ها كمكي شايان در زمينه عبور از اين سه مانع خواهد كرد.
كانسپت ها داراي ويژگي خاص خود هستند وآن اينكه اين تفكرات معطوف به راه هاي گردآوري چند عنصر ويژگي در يك كل هستند.در معماري كانسپت همچنين تعيين كننده چگونگي تاثير گذاري جنبه هاي مختلف نيازمندي ها بنا بر طراحي وساخت آن از طريق اجتماع در يك انديشه خاص است در معماري موضوعي هدفمند است.نتيجه تلاش متمركز وخلاقانه در يكپارچه كردن عناصري به ظاهر نامتشابه است.
سلسله مراتب كانسپت:
درك رابطه تقدم و تاخري موجود بين تصور ،ايده ،كانسپت در واقع سر آغاز روند دستيابي به كانسپتي مناسب
براي يك بنا است.اين رابطه به اين صورت ترتيب داده مي شود:تصور،ايده،كانسپت. كه بر اساس الگوي افزايش پيچيدگي ،متناسب بودن وعمق فكري است.در مراحل ابتدايي پروژه همواره فرصت براي متصور شدن ايده ها وجود دارد خصوصاٌ اگر ذهن توانايي و تمايل پذيرش تفكرات خلاقانه غير عادي وپر تخيل را كه مي توانند راه حل وگره گشاي بسياري از نيازها باشند داشته باشد. پس از اين معماران زماني كه بيشتر با پروژه آشنايي واز مسائل آن آگاهي پيدا مي كنند كم كم برخي از تصورات و ايده ها را با اهميت تر ومناسب تر از بقيه تشخيص مي دهند سرانجام شباهت ها وجذابيت هاي بالقوه دسته بندي ايده ها شكل مي گيرند وبر پايه اين ملاحظات مسير قطعي انجام گرفتن فعاليت هاي در آينده مشخص خواهد
سوال اینکه اول ایده بوده است یا کانسپت:
تصور کنید بین دو شخص که یکی معمار و دیگری شغل آزاد داره یک مسابقه ی طراحی موزه راه میندازیم،شخص معمار یک کانسپت ارائه میده و شخص دیگر هم یک کانسپت؛حال فرق دو کانسپت رو مورد بررسی قرار میدیم،فرق بین یک معمار با یک شخص عادی در چیست؟؟؟
در خلاقیت، فکر پویا و ایده گرفتن از اجسام
کانسپتی که معمار ارائه میده با فکر بوده و برای هر خطی که رسم کرده یک دلیل و ایده ای در نظر داشته اما شخصی که شغل آزاد داشته بدون فکر و ایده فقط کاغذ رو سیاه کرده و برای خطی که رسم کرده حتی یک دلیل هم نداره.
معمار برای طراحی نیاز به ایده و فکر داره و نمیتونه از کانسپت به ایده برسه مگر زمانی که کانسپت در نگاه اول اون رو به یاد یک جسم و یک کار مشهور بندازه.
یک معمار میتونه از یک جسم ایده بگیره و خلاقیت رو چاشنی کار خودش قرار بده.
معمار بزرگ فرانک لوید رایت زمانی که موزه ی گوگنهایم نیویورک رو طراحی کرد و اولین کانسپت رو ارائه داد از اندام یک حلزون ایده گرفت و بعد شروع به طراحی کرد،نمیتونیم بگیم شکل حلزونی موزه ی گوگنهایم بعد از طراحی به شکل اندام حلزون درآمده و خود به خودی بوده،بلکه با فکر و ایده، شکل گرفته شده.
یک معمار زمانی میتونه خودش رو یک معمار خطاب کنه،که خلاقیت و فکر پویا رو در خودش ببینه؛وگرنه یک شخص عادی هم میتونه یک حجم طراحی کنه.
حال بعضی از معماران کانسپت رو قبول ندارن و اون رو رد میکنن،در صورتی که شکل دهنده و خمیر مایه ی طراحی موفق همین کانسپت هستش.
برای تعیین ارزش کانسپت در معماری باید سه نکته را مورد بررسی قرار داد:اول از همه ایده و تفکر معمار که براساس آن پروسه طراحی صورت گرفته است،دوم توانایی معمار در نحوه پردازش کانسپت و سوم دانش معمار و احاطه کامل او بر معماری.
پس میتوان این چنین نتیجه گیری کرد که اول ایده و بعد از آن کانسپت به وجود میاد.
نظرات شما عزیزان: